ایران؛ نه یک مشکل، بلکه راه‌حلی برای چالش‌ها

اقتصاد100- ایران، به‌عنوان یک کل تاریخی، فرهنگی و سیاسی، نه تنها یک چالش چندلایه نیست بلکه خود راه‌حلی برای نظم منطقه‌ای و جهانی است. بازنگری در سیاست‌گذاری با محوریت ایران، می‌تواند مسیری نو برای توسعه و تعاملات بین‌المللی فراهم کند.

ایران؛ نه یک مشکل، بلکه راه‌حلی برای چالش‌ها

اقتصاد سیاسی بر محور ایران

در چند دهه گذشته، مشروعیت سیاسی در کشور ما نه بر «جهان‌زیست ایرانی»، بلکه بر آرایش‌های فراملی و جهان‌وطنی استوار شده است. گفتمان‌های جهانی‌سازی از نوع لیبرالیسم بازار یا سوسیالیسم عدالت‌محور، جای فلسفه سیاست ایرانی را گرفتند. در حوزه سیاست خارجی رویکرد منطقه‌ای نیز گرفتار رقابت‌های قومی، ژئوپلیتیک و طائفه‌ای شد. در این میان، خود ایران - به‌مثابه یک کل سیاسی، تاریخی، فرهنگی و اقتصادی - به حاشیه رانده شد. این بی‌مهری به ایران، تمرکز سیاست‌ عمومی را از دال مرکزی سیاستگذاری بر محور ایران دور کرد: منافع ملی و مصلحت عمومی.

اقتصاد سیاسی مدرن، بر دو اصل کلیدی در سیاستگذاری عمومی تکیه می‌کند: «نفع عمومی در سیاست داخلی» و «منافع ملی در سیاست خارجی». هر سیاستی که از این دو اصل عدول کند، به‌سوی بحران مشروعیت، ناکارآمدی نهادی و شکست در حکمرانی می‌لغزد. در ایران، این دو اصل برآمده از سنت دیرپای اندیشه سیاسی از دوران ایران باستان تا حکمت شیعی و عقلانیت عرفی معاصر است. ما وارث تاریخ، جغرافیا و سنتی هستیم که با درک درستی از قدرت، شهروندی و توسعه انسانی، می‌توان بر محور آن، مدل بومی حکمرانی طراحی کرد.

ایران‌محوری به‌مثابه پارادایم سیاستگذاری

اگر ایران را به‌مثابه راه‌حل بنگریم، سیاستگذاری باید بر بازتعریف «شهروند ایرانی» مبتنی شود؛ شهروندی نه در نسبت با قوم، قبیله یا فرقه، بلکه در نسبت با سرزمین، قانون و عقلانیت سیاسی است. به‌جای اولویت ‌دادن به ائتلاف‌های فرقه‌ای، طبقاتی یا ژئوپلیتیکی، باید «دولت ملت ایرانی» را دال مرکزی ساختار نهادی بدانیم. هر سیاستی که براساس هویت قومی، فرقه‌ای یا طایفه‌ای طراحی شود، دیر یا زود به تضاد منافع، بی‌ثباتی و تعارض اجتماعی می‌انجامد.

در سطح اقتصاد سیاسی، محوریت ایران یعنی همگرایی نفع فردی و جمعی در قالب نهادهای کارآمد. منابع طبیعی، انرژی، نیروی انسانی و موقعیت جغرافیایی ایران، بستری برای هم‌افزایی منافع فردی با منافع ملی فراهم می‌کند. از چابهار تا خلیج فارس، از تبریز تا خراسان، یک دال مرکزی وجود دارد: ایران به‌مثابه کشور مشترک‌المنافع و زبان فارسی به عنوان زبان قراردادی و مدنی مردمان ایران‌زمین. این نگاه می‌تواند جایگزین مدل‌های مرکز-پیرامون و رانت‌محور شود. توزیع ناعادلانه قدرت و منابع، اگر بر‌اساس مدل‌های فرقه‌ای، قومی یا طبقاتی انجام شود، به فروپاشی نظم اجتماعی و سیاسی منجر می‌شود. اما تمرکز بر ایران، یعنی تعریف منافع مشترک بر بستر عقلانیت نهادی، شفافیت اقتصادی، و عدالت اجتماعی.

ایران و تلفیق سنت،علم و توسعه

ایران تنها یک جغرافیا یا یک نظم سیاسی نیست؛ ایران یک منطق معرفتی و تمدنی است. قدرت ایران در تداوم سنتی از «خرد مردایی» تا «حکمت متعالیه» و «عرفان شیعی» ریشه دارد که در پیوند با علوم انسانی مدرن، می‌تواند الگوی جدیدی از روشنگری بسازد. ایران را باید با زبان فارسی، عقلانیت عرفی، تکنولوژی متناسب، اقتصاد بازار اخلاقی، و انسان‌گرایی تلفیق کرد. روشنفکری ایرانی، اگر در خدمت ایران باشد، می‌تواند هم مدرنیته بومی را سامان دهد و هم پیشران انقلاب علمی، فرهنگی و صنعتی شود. در این چارچوب، دانشگاه، سیاست، صنعت و فرهنگ، نه رقیب که مکمل یکدیگرند. برنامه‌ریزی توسعه باید از سطح سندهای کلیشه‌ای فراتر رود و به بازاندیشی بنیان‌های نظری سیاست عمومی و بازطراحی نهادهای مدرن بر پایه سنت ایرانی بپردازد. راه‌حل توسعه ایران در واردات مدل‌های جهان‌وطنی یا شبیه‌سازی فرقه و ‌طایفه نیست، بلکه در فهم عمیق از ظرفیت‌های درونی کشور است.

* استادیار علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد

 
وبگردی
    ارسال نظر