تحلیل سیاست دو ستونی جدید در خلیج فارس

اقتصاد100- تنش‌زدایی تاریخی در روابط ایران و عربستان با سفر عباس عراقچی به ریاض و دیدار با مقامات سعودی وارد مرحله جدیدی شد؛ این گفتگوها در آستانه مذاکرات هسته‌ای ایران و آمریکا، نشانه‌ای از تلاش دو کشور برای تقویت ثبات منطقه‌ای است.

تحلیل سیاست دو ستونی جدید در خلیج فارس

آرش رئیسی‌نژاد، تحلیلگر ارشد روابط بین‌الملل، در یادداشتی در مرکز استیمسون می‌نویسد: روابط ایران و عربستان پس از آن شروع به بهبود کرد که راهبرد عقب‌نشینی محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان، برای مهار نفوذ منطقه‌ای ایران در دوره نخست ریاست‌جمهوری ترامپ نتیجه معکوس داد. در مقطعی، ولیعهد سعودی آشکارا تهدید کرده بود که جنگ را به داخل خاک ایران خواهد کشاند و گفته بود: «منتظر نمی‌مانیم که جنگ به داخل عربستان بیاید. بلکه کاری می‌کنیم که جنگ برای آنها در داخل ایران باشد.» اما عربستان نتوانست حوثی‌های مورد حمایت ایران را در یمن شکست دهد و حمایت ریاض از خروج ترامپ از توافق هسته‌ای دوران اوباما، زمینه‌ساز حمله پهپادی سال ۲۰۱۹ به تاسیسات آرامکو شد؛ حمله‌ای که آسیب‌پذیری عربستان را نمایان کرد. ناامیدی از واکنش سرد واشنگتن در آن مقطع، عربستان را واداشت در رویکرد تقابلی‌اش بازنگری کند. میانجی‌گری عراق و چین راه را برای ازسرگیری روابط دیپلماتیک پس از سال‌ها خصومت هموار کرد.

این از‌سر‌گیری روابط، دینامیک‌های منطقه‌ای را تغییر داده است. مقام‌های ایرانی علنا ابراز علاقه کرده‌اند که مناسبات اقتصادی و امنیتی با عربستان توسعه یابد، در‌حالی‌که محمد بن سلمان نیز از حضور ایران در چارچوب اقتصادی جدید خاورمیانه حمایت کرده است. در چرخشی چشمگیر نسبت به دوره ترامپ، ریاض حتی نشانه‌هایی از تمایل به تسهیل توافق جدید هسته‌ای میان ایران و آمریکا نشان داده است.

چه عواملی باعث این تغییر جهت چشمگیر در سیاست عربستان شده‌اند؟ مهم‌ترین عامل، تغییر جایگاه منطقه‌ای ایران است.

ضربات اسرائیل به حماس و حزب‌الله، و به‌ویژه سقوط بشار اسد در سوریه، نفوذ ایران را دستخوش تغییر کرده و توان تهران برای نمایش قدرت را تحت تاثیر قرار داده است. چنین تحولی، تهدید کمتری برای امنیت ملی و نفوذ منطقه‌ای عربستان محسوب می‌شود، و از‌این‌رو، تعامل با آن گزینه‌ای کم‌هزینه‌تر برای ریاض است.

عامل دوم، ظهور اسرائیل به‌عنوان یک نیروی تهاجمی بالقوه در منطقه است. اگرچه عربستان در برخی موارد از اقدامات اسرائیل علیه متحدان ایران خشنود است، موفقیت‌های نظامی تل‌آویو موجب نگرانی سعودی‌ها نیز شده است. رهبران عربستان اکنون ایران را بیشتر به عنوان یک عامل ایجاد موازنه تا تهدید می‌دانند؛ محاسبه‌ای تازه که باعث شده ریاض به‌طور ضمنی با ادامه حملات نظامی به ایران مخالفت کند و آن را عاملی حیاتی برای حفظ توازن چندقطبی در منطقه بداند.

عامل سوم، افزایش نفوذ ترکیه در شام تحت رهبری رجب طیب اردوغان است. پس از سقوط رژیم بعث سوریه، ترکیه از احمد شرع، رئیس‌جمهور موقت و جهادگرای سابق، حمایت کرده است. از منظر ریاض، ادعای هلال شیعی ایران اکنون جای خود را به هلال عثمانی داده که بر پایه زیرساخت اقتصادی، ایدئولوژی و جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای آنکارا در حال شکل‌گیری است.

عامل چهارم، ابتکار چشم‌انداز ۲۰۳۰ است؛ طرحی بلندمدت برای تبدیل عربستان به محور زنجیره تامین جهانی و پیشگام توسعه منطقه‌ای. عربستان، با جمعیتی جوان، به دنبال دستیابی به ثبات منطقه‌ای برای تسهیل رشد اقتصادی و تقویت قدرت نرم خود است. چرخش از تقابل به دیپلماسی و تجارت، شرط لازم برای تحقق این چشم‌انداز است.

پنجمین و شاید بلندپروازانه‌ترین عامل، راهبرد بن سلمان برای بازتعریف چهره عربستان از یک کشور صادرکننده وهابیت به نماد توسعه و میانه‌روی است. از طریق ابَرپروژه‌ها و سرمایه‌گذاری‌های کلان در زیرساخت‌ها، ریاض می‌کوشد تصویری از خود به‌عنوان نیرویی نوساز در خاورمیانه ارائه دهد. در این مسیر، تضعیف ایران به تقویت روایت سعودی از پیشرفت و نوسازی کمک می‌کند.

در همین حال، ایرانی‌ها  به سفر دونالد ترامپ به سه کشور عربی خلیج فارس در ماه مه نگاه کردند؛ در‌حالی‌که ترامپ از زیرساخت‌های ریاض، دوحه و ابوظبی تمجید می‌کرد، ایرانیان با کمبود برق مواجه بودند. ایران برای بازیابی وضعیت اقتصادی خود، به سرمایه‌گذاری خارجی و پایان تحریم‌های آمریکا نیاز دارد. برای عربستان، این فرصتی خوشایند است: ایرانِ کمتر تهاجمی، احتمال بیشتری دارد که چارچوب منطقه‌ای تحت رهبری ریاض را بپذیرد.

مجموع این عوامل، رابطه پیش‌تر خصمانه ایران و عربستان را به همکاری محتاطانه بدل کرده است. این تحول می‌تواند زمینه‌ساز معماری جدیدی از امنیت منطقه‌ای با محوریت خلیج فارس شود - تفسیری مدرن از سیاست «دو ستون» آمریکا در دوران نیکسون که هدف آن حمایت هم‌زمان از عربستان و ایران به‌عنوان دو لنگر ثبات منطقه‌ای بود.

جالب آنکه سیاست اصلی آمریکا در آن دوران برای مهار نفوذ اتحاد جماهیر شوروی و رژیم‌های پان‌عرب در خلیج فارس طراحی شده بود. با‌این‌حال، در دوران نیکسون و فورد، این دکترین عملا به سیاست «ستون واحد» با تمرکز بر ایران پهلوی تبدیل شد. تعامل نوظهور میان این دو رقیب تاریخی، بازتابی از بازتنظیم گسترده‌تر اتحادها، موازنه‌های قدرت و هویت‌های راهبردی در سراسر خاورمیانه است. تداوم این توازن تازه، نه‌فقط به تصمیمات کشورهای خلیج فارس، بلکه به نحوه واکنش واشنگتن بستگی دارد. اگر آمریکا همچنان از منطقه کناره‌گیری کند یا اولویت‌های نوظهور آن را نادیده بگیرد، ممکن است در حاشیه نظاره‌گر شکل‌گیری نظمی تازه باشد؛ نظمی که در آن پکن، نه واشنگتن، مهمان اصلی میز خواهد بود.

 
وبگردی
    ارسال نظر