واحد ۷۳۱: زوایای تاریک‌ترین فصل تاریخ ژاپن که بازمانده‌ای باقی نگذاشت

اقتصاد100- از کالبدشکافی زنده‌ اسیران تا طراحی بمب‌های طاعون؛ نگاهی به شبکه‌ مخوف آزمایشگاه‌های ژاپن در جنگ جهانی دوم و و جنایتکارانی که هرگز مجازات نشدند.

واحد ۷۳۱: زوایای تاریک‌ترین فصل تاریخ ژاپن که بازمانده‌ای باقی نگذاشت

در واپسین ماه‌های جنگ جهانی دوم، وقتی نیروهای متفقین درهای اردوگاه‌های مرگ نازی‌ها را گشودند، جهان با ابعاد هولناک نژادپرستی و جنایت سازمان‌یافته‌ی آلمان روبه‌رو شد.

تصاویر اسیران نیمه‌جان، انبوه اجساد و آزمایش‌های پزشکی روی انسان‌ها به‌سرعت به حافظه‌ی جمعی بشر راه یافتند. از آن زمان تا امروز، بیش از هفت دهه است که نام‌هایی چون آشوویتس، جوزف منگله و هولوکاست در ذهن جهانیان ماندگار شده‌اند.

اما آنچه در این دوران پشت دیوارهای بلند تأسیسات عظیم واحد ۷۳۱ در منچوری اشغال‌شده اتفاق افتاد، تا حد زیادی ناشناخته ماند؛ جایی که دانشمندان ژاپنی تحت فرماندهی شیرو ایشی با حمایت کامل امپراتوری ژاپن، مرزهای هرگونه شکنجه‌ی ممکن را رد کردند تا برتری نظامی خود را به جهان ثابت کنند.

درحالی‌که جنایات هیتلر به‌خوبی در تاریخ ثبت شد، واحد ۷۳۱ تا دهه‌ها پس از جنگ در سایه‌ای از سکوت و انکار باقی ماند. برخلاف رهبران نازی که در دادگاه نورنبرگ محکوم و به دار آویخته شدند، بسیاری از پزشکان واحد ۷۳۱ زندگی حرفه‌ای و شخصی موفقی داشتند و به مقام‌های بالای سازمانی و حتی سیاسی رسیدند.

این واحد که برای توسعه سلاح‌های بیولوژیکی و شیمیایی تأسیس شده بود، حتی یک سال بیشتر از رایش سوم دوام آورد. گرچه به کار‌گیری سلاح‌های بیولوژیکی و شیمیایی در جنگ‌ها پدیده‌ی جدیدی نبود، ولی آزمایش‌های ژاپنی‌ها روی انسان‌ها حتی از آنچه نازی‌ها انجام دادند هم فراتر رفت.

و آنچه این سقوط به بربریت را شگفت‌آورتر می‌کند، سهم ژاپن در پیشرفت علم پزشکی تنها سه دهه پیش از جنگ‌جهانی دوم بود. پس چگونه کشوری که زمانی الگویی از نظم و انسان‌دوستی علمی بود، ظرف مدتی کوتاه یکی از بی‌رحمانه‌ترین فصول تاریخ بشر را رقم زد؟

شاید پاسخ این سؤال در ترکیب پیچیده‌ای از جاه‌طلبی‌های نظامی، مسابقه‌ی تسلیحاتی، سکوت‌های بین‌المللی و خیانت به وجدان علمی نهفته باشد.

 پیشینه و زمینه تاریخی: ملتی تشنه قدرت

ژاپن در دهه ۱۹۳۰ کشوری بود دگرگون‌شده. از انزوای قرون‌وسطایی به قدرتی صنعتی تبدیل شده بود که می‌خواست جای خود را میان ابرقدرت‌های جهان پیدا کند. ناسیونالیسم افراطی، کیش امپراتوری و باور به برتری نژادی، شعله‌های شهوت قدرت را در دل رهبران نظامی ژاپن زنده می‌کرد.

«هاکو ایچیو» یا «هشت‌گوشه جهان تحت یک سقف»: این شعار امپریالیستی ژاپن، نقشه راه آن‌ها بود. برای رسیدن به این هدف، منچوری، سرزمین وسیع و منابع غنی در شمال شرق چین، نخستین هدف مناسب به نظر می‌رسید.

سپتامبر ۱۹۳۱، ارتش ژاپن عملیات فریبکارانه‌ی «حادثه موکدن» را طراحی و اجرا کرد: انفجاری در خط راه‌آهن منچوری (که خود ژاپنی‌ها مخفیانه انجام دادند) بهانه‌ای شد برای حمله همه‌جانبه به این منطقه. چینی‌ها در برابر قدرت نظامی ژاپن تاب مقاومت نداشتند و منچوری به‌سرعت سقوط کرد.

ژاپنی‌ها دولت دست‌نشانده «مانچوکو» را در این منطقه تأسیس کردند، اما واقعیت چیز دیگری بود: یک آزمایشگاه انسانی به وسعت یک کشور. منچوری قرار بود پادگان دانشمندان نظامی ژاپن باشد؛ جایی که هیچ قانون بین‌المللی، اخلاق پزشکی یا حقوق بشری مانع اجرای طرح‌های آن‌ها نمی‌شد.

شیرو ایشی دکتر متخصص باکتری‌شناس ژاپنی و رهبر واحد ۷۳۱ ژاپنشیرو ایشی دکتر متخصص باکتری‌شناس ژاپنی و رهبر واحد ۷۳۱ ژاپن

در همین زمان، دکتر شیرو ایشی، باکتری‌شناس نابغه اما سلطه‌جوی ارتش ژاپن، فرصت را غنیمت شمرد. او که از کنوانسیون ژنو ۱۹۲۵ (که استفاده از سلاح‌های بیولوژیکی و شیمیایی را ممنوع می‌کرد) خشمگین بود، رو به فرماندهان ارتش چنین استدلال کرد: «اگر چیزی آن‌قدر قدرتمند است که دنیا آن را ممنوع می‌کند، پس باید سلاحی فوق‌العاده باشد.»

شیرو ایشی به برنامه‌ای فکر می‌کرد که حتی در ذهن بی‌رحم‌ترین افسران جنگی هم نمی‌گنجید: تبدیل میکروب‌ها به سلاح‌های کشتارجمعی. اما برای این‌کار به چیزی بیش از آزمایشگاه و حیوانات آزمایشگاهی نیاز داشت. او به انسان‌ها نیاز داشت؛ هزاران انسان و منچوری اشغال‌شده، بهترین مکان برای دستیابی به «مواد خام» مورد نیاز او بود.

تأسیس واحد ۷۳۱: آغاز کابوس

سال ۱۹۳۲، شیرو ایشی با حمایت فرماندهان عالی‌رتبه ارتش ژاپن، اولین آزمایشگاه خود را در شهر هاربین؛ مرکز استان هیلونگ‌جیانگ در منچوری راه‌اندازی کرد. منطقه‌ای با نام رسمی و صوری «آزمایشگاه تحقیقات پیشگیری از اپیدمی» که در اصل به دنبال هدف دیگری بود: ایجاد بزرگ‌ترین کارخانه تولید سلاح‌های میکروبی جهان.

ایشی با سخنرانی‌های آتشین، پزشکان برجسته ژاپنی را متقاعد کرد که به او بپیوندند. او در این سخنرانی‌ها می‌گفت: «مأموریت الهی یک پزشک مبارزه با بیماری‌ها است، اما ما می‌خواهیم کاری کاملاً متضاد انجام دهیم و میکروب‌ها را به سلاح تبدیل کنیم. شاید این کار برای ما به‌عنوان پزشک دردناک باشد، اما ما این راه را برای هیجان دوگانه پزشکی طی می‌کنیم: به‌عنوان دانشمند و به‌عنوان سرباز امپراتوری.»

پزشکانی که دعوت ایشی را رد می‌کردند، هیکوکومین (خائن) نامیده می‌شدند، اما بسیاری نیز به دعوت او پاسخ مثبت دادند: مردانی که زمانی سوگند بقراط خورده بودند، حالا آماده بودند تا تا به سبعانه‌ترین، غیرعادی‌ترین و وحشیانه‌ترین اقداماتی دست بزنند که هیچ تنابنده‌ای برای هضم آن‌ها آماده نبود.

پس از یک تلاش ناموفق برای فرار ۴۰ زندانی در سال ۱۹۳۶، ایشی تصمیم گرفت مجتمع بزرگ‌تری در حومه هاربین به نام «پینگ فنگ» بسازد. این مجتمع عظیم با دیوارهای بلند، بیش از ۶ کیلومترمربع مساحت داشت: اندازه‌ای قابل‌مقایسه با اردوگاه مرگ آشویتس-بیرکناو. این شهرک وحشت، بیش از ۷۰ ساختمان مختلف را در خود جای می‌داد که هر کدام برای هدف شومی طراحی شده بودند.

ساختار و تشکیلات: کمیته‌ی مرگ

واحد ۷۳۱ تنها بخشی از یک شبکه‌ی گسترده‌تر بود. شعبه‌های دیگر در نانکینگ (واحد ۱۶۴۴)، پکن (واحد ۱۸۵۵) و چانگچون (واحد ۱۰۰) فعالیت می‌کردند. در مجموع، ۲۶ آزمایشگاه و واحد کشتار در سراسر مناطق اشغالی آسیا پراکنده بودند، با بیش از ۲۰ هزار نفر پرسنل.

بودجه سالانه واحد ۷۳۱، ده میلیون ین، حقوق‌ها سخاوتمندانه و غذای کارکنان عالی بود. پزشکان و دانشمندان در پینگ فنگ مانند اشراف زندگی می‌کردند، درحالی‌که در همان زمان، زیرزمین‌های همان ساختمان‌ها به قتلگاه‌های انسانی تبدیل شده بود.

پلیس‌مخفی ژاپن و اسیرهای چینی، آمریکایی، روسی و کره‌ای پلیس‌مخفی ژاپن اسیرهای چینی، آمریکایی، روسی و کره‌ای را به واحد منتقل می‌کرد

مسئولیت تأمین «مواد انسانی» را کنپیتای (پلیس‌مخفی ژاپن) برعهده داشت. آن‌ها افراد را در خیابان‌های شهرهای چین می‌ربودند و در ون‌های سیاهی به نام «وورونکی» (کلاغ‌ها) محبوس می‌کردند. قربانیان شامل مردان، زنان و کودکان چینی، کره‌ای، روسی و حتی چند آمریکایی و اروپایی بودند.

در پینگ فنگ، هیچ قربانی‌ای با نام انسانی شناخته نمی‌شد. آن‌ها فقط «ماروتا» (الوار) بودند: اشاره‌ای طعنه‌آمیز به پوشش کارخانه چوب‌بری که ژاپنی‌ها برای مخفی‌کردن فعالیت‌های واقعی تأسیسات استفاده می‌کردند. همان‌طور که یکی از پژوهشگران به شوخی گفته بود: «و مردم همان الوارها هستند.»

این اصطلاح نه یک لفظ ساده، بلکه نشان‌دهنده‌ی درجه‌ای از نژادپرستی بود که حتی از نازیسم هم فراتر می‌رفت. برای پزشکان واحد ۷۳۱، آزمایش روی اسرا به‌اندازه له کردن یک حشره اهمیت نداشت.

آزمایش‌های انسانی: قصابخانه‌ای به نام علم

در واحد ۷۳۱، آزمایش‌های انسانی به چهار دسته اصلی تقسیم می‌شد:

 

 

کالبدشکافی اسیر زنده و هوشیار توسط پزشک واحد ۷۳۱کالبدشکافی اسیر زنده و هوشیار توسط پزشک واحد ۷۳۱

هدف اصلی واحد توسعه‌ی سلاح‌های بیولوژیکی بود. پژوهشگران عوامل بیماری‌زای مختلف از جمله طاعون، تیفوس، وبا، سیاه‌زخم و سیفلیس را به بدن زندانیان تزریق می‌کردند و سپس پیشرفت بیماری را ثبت می‌کردند. برای اینکه داده‌ها «دقیق» باشند، پزشکان قربانیان را زنده کالبدشکافی می‌کردند تا تأثیر عوامل بیماری‌زا بر اندام‌های داخلی را مشاهده کنند.

یکی از اعضای سابق واحد ۷۳۱ بعدها شهادت داد: «به‌محض مشاهده علائم، زندانیان از سلول‌هایشان به اتاق تشریح برده می‌شدند. آن‌ها فریاد می‌زدند و تلاش می‌کردند مقاومت کنند. پزشکان حوله‌ای در دهانشان فرومی‌کردند و با یک برش سریع، بدنشان را باز می‌کردند.»

کالبدشکافی‌ها معمولاً بدون بیهوشی انجام می‌شد و قربانیان تا زمان مرگ ناشی از شوک یا خونریزی، هوشیار بودند.

برای آزمایش کارایی انتشار عوامل بیماری‌زا در میدان جنگ، قربانیان را به صلیب می‌بستند و بمب‌ها و اسپری‌های حاوی باکتری را از هواپیماهای اصلاح‌شده رها می‌کردند. منابع آب و غذای جوامع نیز با هدف مطالعه شیوع بیماری‌ها در جمعیت‌های بزرگ، آلوده می‌شد.

اثرات داروهای مختلف روی اندام‌های سرمازده اسیران واحد ۷۳۱ اثرات داروهای مختلف روی اندام‌های سرمازده اسیران واحد ۷۳۱ آزمایش می‌شد

یکی از آزمایش‌های مقاومت انسانی با انجماد اندام‌ها تا مرگ بافت‌ها صورت می‌گرفت: برای مطالعه سرمازدگی، قربانیان در شرایط زمستان منچوری (دمای منفی ۴۰ درجه) بیرون نگه داشته می‌شدند تا اندام‌هایشان منجمد شود. سپس پزشکان روش‌های مختلف گرم‌کردن را آزمایش می‌کردند: از آب گرم تا گرم‌کردن سریع روی آتش زغال. اندام‌هایی که دچار سرمازدگی می‌شدند، اغلب با چکش کوبیده می‌شدند تا صدای «تق» شکستن گوشت منجمد ثبت شود.

یک «سوژه» انسانی، ظاهراً یک جوان غیرنظامی چینی، در واحد ۷۳۱ تحت نوعی آزمایش باکتری‌شناسی ناشناخته قرار می‌گیردیک «سوژه» انسانی، ظاهراً یک جوان غیرنظامی چینی، در واحد ۷۳۱ تحت نوعی آزمایش باکتری‌شناسی ناشناخته قرار می‌گیرد

آزمایش‌های دیگر به مرزهای ظرفیت انسانی می‌پرداختند: قربانیان در اتاقک‌های فشار قرار می‌گرفتند تا چشمانشان از حدقه بیرون بزند، یا در سانتریفیوژها تا سرحد مرگ چرخانده می‌شدند. برخی سر و ته آویزان می‌شدند تا معلوم شود چقدر طول می‌کشد تا خفه شوند. گاهی هم به شریان اسیران هوا تزریق می‌کردند تا آمبولی ایجاد شود.

اما ترسناک‌تر از همه این بود که گاهی آزمایش‌ها هیچ ارزش علمی یا نظامی نداشتند. شلدون هریس، نویسنده کتاب «کارخانه‌های مرگ» می‌نویسد: «آن‌ها فقط مردم را بدون هیچ هدفی می‌کشتند، صرفاً برای ارضای کنجکاوی خود و تماشای نحوه‌ی مرگ افراد.»

پزشکان واحد ۷۳۱ ژاپنپزشکان واحد ۷۳۱ در حال تست باکتری‌ها و نتایج اخذ شده از اسرای بیمارحمل اجساد واحد 731 ژاپنپرسنل واحد ۷۳۱ برای حمل اجساد آلوده به بیماری، لباس‌های ایمنی می‌پوشیدند تا از ابتلا در امان باشند

پزشکان حتی زنان باردار را هدف قرار می‌دادند. آن‌ها زنان چینی را آلوده می‌کردند تا ببینند آیا عوامل بیماری‌زا از مادر به جنین منتقل می‌شوند. گزارش‌هایی از زنان بارداری وجود دارد که در حین کالبدشکافی زنده از بیهوشی بیدار شده و التماس می‌کردند حداقل از جان فرزندشان بگذرند. هیچ کدام زنده نماندند.

وقتی اسرا دیگر نمی‌توانستند به‌عنوان موضوع آزمایش خدمت کنند، پزشکان آن‌ها را به ابزاری برای تمرین تشریح تبدیل می‌کردند: اعضای حیاتی بدنشان را خارج می‌ساختند، خونشان را تخلیه می‌کردند یا دست به جراحی‌های عجیب می‌زدند: از قطع اندام‌ها و پیوند مجدد آن‌ها به سمت مخالف بدن گرفته تا برداشتن معده و اتصال مستقیم مری به روده‌ها. این عمل‌های بی‌هدف و وحشیانه حتی در چارچوب منحرف «علم پزشکی» آن‌ها نیز توجیهی نداشت.

نتایج همه این آزمایش‌ها بادقت ثبت و برای جامعه پزشکی ژاپن ارسال می‌شد. واحد ۷۳۱ صرفاً یک پروژه نظامی مخفی نبود؛ بلکه بخشی از سیستم پزشکی گسترده‌تر ژاپن بود که از این آزمایش‌های غیرانسانی بهره می‌برد.

کاربردهای نظامی و عملیات میدانی: وقتی از آسمان مرگ می‌بارد

آزمایش‌های درون مجتمع واحد ۷۳۱ تنها آغاز کار بود. ایشی و تیمش می‌خواستند سلاح‌های بیولوژیکی خود را در میدان واقعی جنگ آزمایش کنند. شهرهای چین به میدان آزمایش تبدیل شدند و مردم عادی به موش‌های آزمایشگاهی ناخواسته.

اولین عملیات میدانی واحد ۷۳۱ در سال ۱۹۳۹ در نبرد نومونهان (یا نبرد خالخین گل) علیه نیروهای شوروی انجام شد. ژاپنی‌ها مقادیر زیادی باکتری تیفوئید روده‌ای در رودخانه‌ای که سربازان شوروی از آن استفاده می‌کردند، ریختند. روس‌ها خوش‌شانس بودند که این باکتری‌ها به‌محض تماس با آب از بین می‌رفتند.

آزمایش روی کودکان توسط پزشکان واحد ۷۳۱ ژاپن

در طول جنگ، شهرهای متعدد دیگری هدف قرار گرفتند. طاعون، وبا، تیفوس و سایر بیماری‌ها از طریق بمب‌های بیولوژیکی، غذا و آب آلوده پخش می‌شدند و حتی کیک و شیرینی‌های آغشته به باکتری بین کودکان گرسنه توزیع می‌شد. تخمین‌های امروزی نشان می‌دهد که این حملات هزاران نفر را به کام مرگ کشانده‌اند.

بمب‌های بیولوژیکی بالونی واحد ۷۳۱ ژاپنبمب‌های بیولوژیکی بالونی واحد ۷۳۱ ژاپن

اما قساوت واحد ۷۳۱ محدود به چین نبود. با پیشرفت جنگ جهانی دوم و ورود آمریکا به نبرد، ژاپنی‌ها برنامه‌های مرگبارتری را تدارک دیدند:

سال ۱۹۴۴، برای نبرد سایپان، زیردریایی حامل کک‌های آلوده به طاعونی را در مسیر غرق کردند. در نبرد ایوو جیما (۱۹۴۵)، دو گلایدر مملو از پاتوژن‌ها هرگز به مقصد نرسیدند. در دفاع از اوکیناوا نیز قرار بود طاعون علیه نیروهای آمریکایی استفاده شود، اما بار دیگر لجستیک مانع اجرای این برنامه شد.

یکی از عجیب‌ترین و کمتر شناخته‌شده‌ترین برنامه‌های واحد ۷۳۱، عملیات «شکوفه‌های گیلاس در شب» (با نام رمز عملیات PX) بود؛ طرحی برای حمله بیولوژیکی به شهرهای ساحلی آمریکا. برنامه در مارس ۱۹۴۵ تکمیل شد و قرار بود در ۲۲ سپتامبر همان سال اجرا شود.

این طرح شامل پنج زیردریایی هواپیمابر کلاس I-400 بود که هر کدام سه هواپیمای شناور آیچی M6A سیران حمل می‌کردند. خلبانان باید طاعون خیارکی، وبا، تیفوس و تب دنگی را روی سن‌دیگو، لس‌آنجلس و سان‌فرانسیسکو می‌پاشیدند، درحالی‌که خدمه زیردریایی هم باید خود را آلوده می‌کردند و در یک عملیات خودکشی وسیع به سمت ساحل می‌دویدند. تنها مخالفت ژنرال یوشیجیرو اومزو، رئیس ستاد ارتش ژاپن، مانع اجرای این طرح شد.

حتی پس از تسلیم رسمی ژاپن در ۲ سپتامبر ۱۹۴۵، ایشی اصرار داشت یک حمله خودکشی نهایی با عوامل بیولوژیکی علیه نیروهای اشغالگر آمریکایی در ژاپن ترتیب دهد. باز هم مخالفت ژنرال‌های ارشد ژاپنی، از جمله ژنرال کاوابه (که ظاهراً نمی‌خواست ایشی در یک حمله خودکشی بمیرد) مانع این طرح شد.

پس از شکست ژاپن: معامله و توطئه در سایه‌ها

با تسلیم ژاپن در سپتامبر ۱۹۴۵، سرنوشت واحد ۷۳۱ و اعضای آن می‌بایست مشابه سرنوشت جنایت‌کاران جنگی نازی تمام می‌شد: محاکمه، مجازات و افشای کامل جنایات. اما این اتفاق نیفتاد و به‌جای آن معامله‌ای پنهانی مسیر متفاوتی برای تاریخ آن‌ها رسم کرد.

در روزهای پایانی جنگ، شیرو ایشی و همکارانش به‌سرعت شواهد را نابود کردند. ساختمان‌های اصلی منفجر و اسناد سوزانده شدند و بیشتر زندانیان باقی‌مانده به قتل رسیدند. سپس عملیات فریب دیگری راه افتاد. ایشی به پرسنل خود دستور داد درباره ماهیت واقعی کارشان دروغ بگویند و ادعا کنند تنها در زمینه «پیشگیری از بیماری‌ها» فعالیت کرده‌اند.

سرهنگ موری سندرز  و شیرو ایشیسرهنگ موری سندرز (سمت راست) و شیرو ایشی (سمت چپ)

اما آمریکایی‌ها خیلی زود متوجه شدند چیز مهمی پنهان شده است. سرهنگ موری سندرز از خدمات پزشکی ارتش آمریکا مأمور بازجویی از ایشی شد. آنچه او کشف کرد چنان هولناک بود که در گزارش‌های اولیه از بیان جزئیات کامل خودداری کرد.

در این زمان، جنگ سرد بین آمریکا و شوروی آغاز شده بود. برای مقامات نظامی آمریکا، دانش واحد ۷۳۱ درباره جنگ بیولوژیکی ارزشمندتر از عدالت برای قربانیان بود. پاییز ۱۹۴۵، سرهنگ سندرز ژنرال داگلاس مک‌آرتور را متقاعد کرد به ایشی و همکارانش در ازای اطلاعاتشان، «مصونیت کامل قضایی در برابر پیگرد جنایات جنگی» داده شود.

مک آرتور، سندرز و تیمشان گزارش‌هایی را به مقامات بالا ارائه دادند که در آن‌ها تأکید شده بود اگر آمریکا این اطلاعات را به دست نیاورد، ممکن است شوروی با بازجویی از اسرای ژاپنی زودتر به اسرار واحد ۷۳۱ پی ببرد.

نهایتاً مقامات آمریکا با این معامله موافقت کردند و به‌این‌ترتیب هیچ یک از پزشکان واحد ۷۳۱ در دادگاه‌های توکیو (معادل آسیایی محاکمات نورنبرگ) محاکمه نشدند. ایشی و تیمش اطلاعات خود را به آمریکایی‌ها تحویل دادند و در عوض، آزادانه به ژاپن بازگشتند.

بعدها مشخص شد اطلاعات ایشی برای برنامه سلاح‌های بیولوژیکی آمریکا عملاً بی‌ارزش بوده است. آزمایش‌های غیرعلمی روی انسان‌های گرسنه و بیمار، داده‌های معتبری تولید نکرده بود. آمریکا عدالت را قربانی کرد، اما چیز ارزشمندی به دست نیاورد.

سرنوشت جنایت‌کاران واحد ۷۳۱ پس از جنگ حیرت‌انگیز است. شیرو ایشی به‌طور غیررسمی به طبابت خصوصی بازگشت و در سال ۱۹۵۹ در اثر سرطان گلو در ۶۷ سالگی درگذشت. او هرگز به جنایاتی که مرتکب شده بود اعتراف نکرد. بسیاری از همکاران او که از مصونیت مشابه بهره‌مند شده بودند، در صنعت داروسازی مدرن ژاپن و نهادهای پزشکی پست گرفتند. دانشگاه‌ها، بیمارستان‌ها و شرکت‌های دارویی ژاپن با آغوش باز از این «متخصصان» استقبال کردند.

اعضای واحد ۷۳۱ ژاپن در دادگاه خاباروفسک شورویاعضای واحد ۷۳۱ ژاپن در دادگاه خاباروفسک شوروی

اتحاد جماهیر شوروی تنها دولتی بود که اقدامی برای محاکمه اعضای واحد ۷۳۱ انجام داد. دسامبر ۱۹۴۹، دادگاهی در خاباروفسک روسیه، ۱۲ تن از پزشکان و افسران ژاپنی دستگیر شده توسط ارتش سرخ را محاکمه کرد. حکم آن‌ها بین ۲ تا ۲۵ سال اردوگاه کار اجباری بود؛ مجازاتی که در مقایسه با اعدام‌های نورنبرگ، بسیار ملایم به نظر می‌رسید. همه‌ی آن‌ها تا سال ۱۹۵۶ آزاد شدند و به ژاپن بازگشتند.

نتیجه‌ی این معامله‌ی پنهانی، نیم‌قرن سکوت بود. دولت ژاپن هیچگاه رسماً وجود واحد ۷۳۱ را تأیید نکرد. در کتاب‌های درسی ژاپن، این بخش از تاریخ یا حذف شده یا به چند خط مبهم تقلیل‌یافته است. آمریکا نیز اسناد مربوط به واحد ۷۳۱ را تا دهه ۱۹۸۰ محرمانه نگه داشت.

همین سکوت طولانی، شاید بزرگ‌ترین جنایت علیه قربانیان واحد ۷۳۱ باشد: انکار تاریخ، محروم‌کردن آن‌ها از عدالت و محوکردن آنچه رخ‌داده بود از حافظه جمعی بشریت.

میراث واحد ۷۳۱: زخم‌هایی که التیام نمی‌یابند

نمای امروزی دیوارهای بلند به‌جامانده از تاسیسات واحد ۷۳۱ ژاپننمای امروزی دیوارهای بلند به‌جامانده از تاسیسات واحد ۷۳۱ ژاپن

تقریباً ۵۰ سال طول کشید تا جهان حقیقت کامل را درباره واحد ۷۳۱ کشف کند. در دهه‌ی ۱۹۸۰، مورخان و روزنامه‌نگاران غربی و ژاپنی شروع به حفاری این گذشته‌ی دفن‌شده کردند. کتاب‌هایی مانند «کارخانه‌های مرگ» (Factories of Death: Japanese Biological Warfare) نوشته شلدون هریس (۱۹۹۴) و «طاعونی برای بشریت» (A Plague upon Humanity) نوشته دانیل بارنبلات (۲۰۰۸)، لایه‌های پنهان این تاریخ را آشکار کردند.

با کشف حقیقت، جنبشی برای جبران خسارت در میان بازماندگان و خانواده‌های قربانیان شکل گرفت. سال ۱۹۹۸، بیش از ۱۰۰ شاکی چینی در توکیو اقامه دعوی کردند تا دولت ژاپن را وادار به اعتراف به جنایات واحد ۷۳۱ و پرداخت غرامت کنند.

نکته‌ی عجیب اینکه درست قبل از آغاز محاکمه، وزارت آموزش ژاپن کتاب درسی‌ای را تأیید کرد که روی مسئولیت ارتش امپراتوری در این جنایات سرپوش می‌گذشت. این اقدام ادامه‌ی همان رویکردی بود که ژاپن همچنان در قبال این بخش از تاریخ خود داشت: انکار، کمرنگ‌سازی و چشم‌پوشی.

حکم تاریخی دادگاه منطقه توکیو در ۲۸ اگوست ۲۰۰۲ صادر شد. دادگاه پذیرفت که واحد ۷۳۱ در چین جنگ میکروبی به راه انداخته و به ساکنان آسیب رسانده است، اما ادعای شاکیان چینی برای دریافت غرامت را رد کرد. بااین‌حال، این اولین‌بار بود که یک دادگاه ژاپنی رسماً استفاده ارتش امپراتوری از سلاح‌های بیولوژیکی را تأیید می‌کرد.

قاضی ایواتا در حکم خود گفت: «شواهد نشان می‌دهد که نیروهای ژاپنی، از جمله افراد واحد ۷۳۱، به دستور ستاد ارتش امپراتوری ژاپن از سلاح‌های باکتریولوژیک استفاده کردند و بسیاری از ساکنان محلی جان باختند.» اما این اعتراف محتاطانه هنوز از پذیرش کامل ابعاد فاجعه کوتاه می‌آمد.

یک وکیل ژاپنی در حال عکس گرفتن از اسامی قربانیان واحد ۷۳۱ در موزه‌ی چینیک وکیل ژاپنی در حال عکس گرفتن از اسامی قربانیان واحد ۷۳۱ در موزه‌ی چین

امروزه، شکاف عمیقی در درک تاریخی از واحد ۷۳۱ بین ژاپن و همسایگانش، به‌ویژه چین و کره، وجود دارد. درحالی‌که چینی‌ها مجتمع پینگ فنگ را به موزه یادبودی تبدیل کرده‌اند تا خاطره قربانیان را زنده نگه دارند، در ژاپن این بخش از تاریخ اغلب به فراموشی سپرده می‌شود. بسیاری از ژاپنی‌های جوان حتی نمی‌دانند واحد ۷۳۱ چیست.

تقابل واحد ۷۳۱ با دیگر جنایات جنگی: فراموشی ساختاری

 چرا واحد ۷۳۱ همانند هولوکاست و جنایات نازی‌ها دنیا را تکان نداد؟

دلیل اول را می‌توانیم تفاوت نحوه‌ی برخورد متفقین با آلمان و ژاپن بدانیم: آلمان نازی ناچار بود جنایات خود را به‌طور کامل بپذیرد؛ دادگاه نورنبرگ به‌صورت علنی برگزار شد، اسناد رسمی در دسترس عموم قرار گرفت و آلمان پس از جنگ فرآیند «دنازی‌سازی» را برای پاک‌سازی ساختارهای قدرت از نفوذ نازی‌ها طی کرد. در مقابل، به بسیاری از مسئولان واحد ۷۳۱ مصونیت داده شد و آمریکا و ژاپن هر دو در پنهان‌کردن این جنایات همدست بودند.

دوم، ماهیت سیاست بین‌الملل پس از جنگ. ژاپن به‌سرعت به متحد استراتژیک آمریکا در منطقه شرق آسیا تبدیل شد، به‌ویژه با ظهور چین کمونیست و تشدید جنگ سرد. برجسته‌کردن جنایات ژاپن علیه چینی‌ها به سود سیاست خارجی آمریکا نبود.

سوم، تفاوت فرهنگی و زبانی. بیشتر قربانیان واحد ۷۳۱ چینی بودند، و برای دهه‌ها، صدای آن‌ها کمتر در رسانه‌های غربی شنیده می‌شد. برخلاف قربانیان اروپایی هولوکاست که روایت‌هایشان به زبان‌های اروپایی در غرب منتشر می‌شد، روایت‌های بازماندگان چینی برای دهه‌ها در حاشیه ماند.

نکته قابل‌توجه دیگر، تفاوتی جدی در میزان مستندسازی وجود داشت. نازی‌ها با دقتی بی‌رحمانه بسیاری از جنایات خود را ثبت کردند و این اسناد بعدها به دست متفقین افتاد. اما در ژاپن بیشتر مدارک واحد ۷۳۱ در واپسین روزهای جنگ نابود شدند و آنچه باقی‌مانده بود، تا دهه‌ها محرمانه باقی ماند.

بااین‌حال شاید تفاوت اصلی این دو، در میزان مواجهه کشورها با گذشته خود باشد. آلمان مدرن هولوکاست را به‌عنوان بخشی از تاریخ خود پذیرفته و برای آن موزه‌ها، یادبودها و برنامه‌های آموزشی گسترده‌ای ساخته است. اما ژاپن از نگاه‌کردن به گذشته‌ی تاریک خود امتناع می‌کند و از مواجهه‌ی کامل با جنایات واحد ۷۳۱ طفره می‌رود.

این سکوت ساختاری صرفاً بر تاریخ تأثیر نگذاشت، بلکه روابط ژاپن با همسایگانش را هم به‌طرزی غریب مکدر کرد. برخلاف آلمان و فرانسه که با پشت سر گذاشتن دشمنی تاریخی، به صلح و همکاری رسیدند، زخم‌های کهنه‌ای که ژاپن هرگز به‌درستی آن‌ها را مداوا نکرد همچنان روابطش با کشورهای همسایه به‌ویژه چین و کره‌ی جنوبی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

وبگردی
    ارسال نظر