درسهایی از جنگ ۱۲روزه
اقتصاد100- پیشنهاد آتشبس، پس از ۱۲روز درگیری نظامی اسرائیل و ایران، پرسشهای مهمی را درباره دلایل واقعی این اقدام مطرح میکند.

شواهد حاکی از آن است که اسرائیل، طیفی از اهداف را با منطقِ «هرچه بیشتر، بهتر» دنبال میکرد که کمترین آن، ضربه به برنامهای هستهای ایران و احتمالا بیشترین آن، فروپاشی ایران بود. برای نیل به این اهداف، اقداماتی چندوجهی (جنگ ترکیبی) برنامهریزی شد که با حذف فرماندهان ارشد نظامی ایران با شاخه سپاهی شروع میشد با این تحلیل که ارتش، نهادی حرفهای و غیرایدئولوژیک است و در خلأ نظامی ایجادشده ناشی از حذف استراتژیستهای سپاهی، احتمالا نیروهای نظامی نمیتوانند عملکرد دفاعی مطلوبی ایفا کنند. برخلاف تصور اسرائیل، بلافاصله پس از شهادت فرماندهان، جانشینان آنان معرفی شدند و خلأ تصمیمسازی نظامی در ایران تا حدود زیادی ترمیم شد. همچنین، انتخاب یک ارتشی به ریاست ستاد کل نیروهای مسلح در کمترین زمان ممکن، تصمیم راهبردی بود که با یک تیر چند نشان را زد.
در میدان نیز متمرکزترین حملات اسرائیل، معطوف به انهدام سامانههای پرتاب موشک در غرب ایران، به منظور از کار انداختن توان آفندی موثر از سوی ایران بود. اما ایران نهتنها توانست ظرفیتهای موشکی خود را در سایر نقاط کشور فعال کند، بلکه با بهرهگیری از تجارب پیشین، کارآیی آفندی خود را بهطور نسبی، بهبود بخشید.
در جنگ روانی نیز اسرائیل، نقش اساسی را بر عهده رسانهها و در راس آنان تلویزیون اینترنشنال نهاد تا با تلقین دوگانههای ملت-حکومت، ارتشی-سپاهی و خبرسازی یکسویه از جنگ، پررنگ کردن نقش رضا پهلوی بهعنوان آلترناتیو سیاسی، تفسیر حمله به زندان اوین به هدف نمادین آزادسازی زندانیان که پیشتر در لیبی و سوریه نیز آزموده شده بود و... اذهان جامعه هدف را مدیریت کند که موفق نشدند. واقعیت غیرقابلکتمان این است که جنگ ۱۲روزه، با مجموعهای از غافلگیریها برای دو طرف، همراه بود که تاثیر عمیقی بر روند و نتایج درگیری گذاشت. برای ایران، عمق نفوذ اطلاعاتی و عملیاتی اسرائیل بهعنوان یک شوک موجودیتی جدی ظاهر شد، بهویژه زمانی که مشخص شد شبکهای از عناصر نفوذی موفق شدهاند علاوه بر نقش نرمافزاری اطلاعاتی و جاسوسی، بهصورت سختافزاری و در میدان نیز به ایفای نقش نظامی با ابزارهایی همچون پهپاد بپردازند.
در عرصه دیپلماتیک نیز سازمان ملل، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و حتی کشورهای دوست، از واکنش لازم، امتناع کردند و تنهایی استراتژیک ایران در عرصه بینالمللی را بیش از پیش به رخ کشیدند. در این میان و در شرایطی که شبکههای اجتماعی قطع شده بودند و صداوسیما منبع خبری بسیاری از شهروندان محسوب میشد، این رسانه، با ارائه تحلیلهای تکراری و سطحی و ناتوانی در ساخت روایت موثر از وقایع، یک بار دیگر ثابت کرد قبای «رسانه ملی» برازنده آن نیست.
در آن سوی میدان اسرائیل که هرچند در تاکتیک، قدرتمند است اما در استراتژی، ضعف دارد، با طراحی یک جنگ ترکیبی نظامی، رسانهای و دیپلماتیک تصور میکرد میتواند ایران را به سمت تسلیم سوق دهند؛ اما بازآفرینی نیروهای مسلح به همراه انسجام نسبی جامعه حول مفهوم ایران، برنامه آنان را با چالش جدی مواجه کرد. بدون تردید جنگ ۱۲روزه، نقطهعطفی در معادلات منطقه خواهد بود. آینده ثابت خواهد کرد برنده نهایی و واقعی این منازعه، طرفی است که یادگیری، توانایی، اراده و انعطاف لازم برای اتخاذ تصمیمات دشوار در ابعاد نظامی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را منطبق بر نقاط قوت و ضعف داشته باشد.
مریم زارعیان ، جامعه شناس