رازهای نهفته در پارادوکس‌‌های دنیای قدرت

اقتصاد100- ایلان ماسک، چهره بحث‌برانگیز دنیای فناوری، با حضور در کابینه دونالد ترامپ، پارادوکس‌های جدیدی در عرصه حکمرانی به وجود آورده است؛ اما آیا او می‌تواند همانند موفقیت‌هایش در بخش خصوصی، در حوزه سیاست نیز عملکردی کارآمد داشته باشد؟

رازهای نهفته در پارادوکس‌‌های دنیای قدرت

در تحلیلی که سوم آذر ۱۴۰۳ در همین روزنامه نوشته بودم**، اشاره کردم که «فعلا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم ایلان ماسک چه نقشه راه و ذهنیتی دارد و آیا در بخش حکمرانی نیز درست به اندازه‌‌‌‌‌‌ بخش خصوصی، توفیق به دست خواهد آورد یا نه.» به این هم اشاره کرده بودم که پیوستن ماسک به کابینه‌‌ ترامپ را نمی‌‌‌توان صرفا ذیل مفهوم «رفیق‌‌‌بازی» تعریف کرد و سکانداری فردی همچون ماسک در راس دستگاه جدیدی که متولی نظارت بر کارآیی و کارآمدی شده، امر مهمی است که بخشی از نگرانی‌ها و دغدغه‌‌‌های مرتبط با عدم‌اطمینان از کارآمدی تصمیمات و اقدامات دولت‌‌‌های پیشین آمریکا را ابراز می‌کند. اما حالا و در شرایطی که ماسک و ترامپ به رخسار هم چنگ می‌‌‌زنند، با تابلو و موقعیت جدیدی روبه‌رو هستیم و می‌‌‌توانیم نتایج و برداشت‌‌‌های اولیه را به این شکل دسته‌بندی کنیم:

الف) ایلان ماسک در دنیای فناوری و کسب ثروت از راه دانش جدید، نسبت به همه‌‌ هم‌مسلکان خود، موقعیتی ممتاز و متفاوت دارد؛ چرا که اولا در چند حوزه‌‌ موشکی، ماهواره‌‌‌ای، رمزارز، خودروی برقی، اینترنت و رسانه‌‌ اجتماعی فعال است و قلمرو بسیار گسترده و ثروت و سامانی بی‌‌‌نظیر و بی‌‌‌رقیب دارد. دوم اینکه برخلاف بزرگانی همچون بزوس، گیتس، جابز و دیگران، به جای شیوه‌‌ اثرگذاری از راه دور و سنتی، حضور و مداخله‌‌ مستقیم در کانون قدرت و سیاست را برگزید. البته او به اندازه‌‌ آنها خویشتندار و اهل پروتکل نبود و سوتی‌‌‌های بسیار داد و حواشی فراوان آفرید. با این حال، حتی ایلان ماسک متفاوت و به نوعی آنارشیست، در مسیر همکاری با دولت آمریکا و شخص ترامپ، به جای تلاش برای انطباق و سازگاری، راهکار سنتی دفاع مستقیم و آشکار از منابع خود و حمله‌‌ آشکار به دوست و شریک را دربرگرفت و نتوانست در سنت سیاسی و حکمرانی آمریکا، رفتاری نوین را به نمایش بگذارد.

ب) دونالد ترامپ نیز در دنیای سیاست و حکمرانی، یک خارق عادت و یک کنشگر آنارشیست و جنجالی است. تصمیمات، مواضع، اقدامات، رفتارها و حتی ژست‌‌‌ها و راه رفتن‌‌‌ها و حرکات او، غالبا جنجالی و غیرعادی است و مسیر رشد او در دنیای قدرت و انتخابات نیز با دیگران متفاوت بوده است. او نیز مانند ماسک، قبل از آنکه مفهوم «قدرت» را در دنیای سیاست و استیلای نهادی رویت کند، آن را در جهان پول، ثروت و برخورداری مالی تجربه کرد. ولی ترامپ نیز در ادامه‌‌ مسیر و در مواجهه با فردی همچون ماسک، دقیقا مانند یک سیاستمدار و رهبر سنتی مرسوم رفتار کرد و تصویر جدیدی به نمایش نگذاشت. تقریبا به همان کیفیتی که شرکا و رفقای قبلی خود را به‌راحتی کنار نهاد و آنها را تحقیر کرد، در مورد ماسک نیز کوتاه نیامد و نشان داد که هنجار مرسوم و شناخته‌شده‌‌ قدرت –ولو در کابینه‌‌ فردی همچون ترامپ– مزاحم و مخالف را به‌راحتی دفع می‌کند، ولو اگر ثروتمندترین مرد امروز جهان باشد.

نتیجه‌‌‌گیری اولیه از این جدایی و اختلاف، یافتن فرصتی مجدد برای درک این واقعیت است که «نهاد دولت» به مثابه‌‌ یکی از پیرترین و جاافتاده‌‌‌ترین نهادهای تاریخ تمدن، هنوز هم اسلوب و قالب خود را حفظ کرده و حتی در دموکراسی آمریکایی نیز، زرسالاران و فاتحان دنیای فناوری و ثروت، باز هم نمی‌‌‌توانند به شکلی رفتار کنند که گوشه و زوایای تصمیم و اقدام آنها از دایره‌‌ دولت، بیرون بزند. پس از ورود ماسک به کابینه، بسیاری از تحلیلگران، این اتفاق مهم را چنین ارزیابی کردند: مخدوش شدن مرزها بین قدرت عمومی و خصوصی و ادغام میلیاردرها در نقش‌‌‌های سیاستگذاری، نشان‌‌‌دهنده‌‌ افزایش نفوذ الیگارشی در دموکراسی و نظام حکمرانی است. ولی چنین اتفاقی نیفتاد و ظاهرا همه برگشته‌‌‌اند پشت خاکریزهای قبلی. این مطالعه موردی درباره‌‌ چند و چون تعامل «اَبَرثروتمندان» با ساختارهای دولتی، نشان می‌دهد که «در» هنوز هم بر همان پاشنه‌‌ کلاسیک می‌‌‌چرخد و در نتیجه فردی مانند ماسک هم، با وجود برخورداری از ثروتی که دست‌کم یکصد برابر ثروت دونالد ترامپ است، برای اعمال نظر و اثرگذاری سیاسی در جهت حفظ منافع، باید به همان الگوهای معمول روابط ابرثروتمندان و دولت روی بیاورد و به عنوان یکی از دلالان قدرت و شکل‌‌‌دهندگان سیاست، بازی کلاسیک و شناخته‌شده‌‌‌ای را پیش ببرد که نهایت ابتکار عمل آن، در حد حمایت مالی کمپین‌‌‌های انتخاباتی و اثرگذاری بر ارگان‌‌‌های تصمیم‌‌‌سازی، حزب، پارلمان و دولت است.

ماسک مبلغی نزدیک به ۳۰۰میلیون دلار به کمپین انتخاباتی ترامپ کمک کرد و بدون شک، یکی از کاتالیزورهای مهم در پیروزی ترامپ بود. او پس از پیروزی ترامپ، از دسترسی‌‌‌های خاص برخوردار شد و در موقعیتی قرار گرفت که اغلب بزرگان سنای آمریکا هم نمی‌‌‌توانستند خواب آن را ببینند. احتمالا اگر همین فرد با همین میزان از قدرت و انگیزه در کنار خانم کامالا هریس می‌‌‌ایستاد، نتیجه‌‌ نهایی طور دیگری رقم می‌‌‌خورد؛ با این تفاوت که به احتمال قوی، هریس به عنوان نماینده‌‌ حزب دموکرات، به اندازه‌‌ ترامپ قدرتمند و خودمختار نبود که بتواند بدون توجه به رایزنی و حمایت بزرگان حزب، ماسک را به کابینه ببرد. ولی در هر حال، او نیز به عنوان عنصری از نهاد پیر دولت، کاری می‌‌‌کرد که ماسک در قلمروی خودش بماند.

یک درد، یک سوال مهم

الگوی مشابه یا همسان روابط ترامپ–ماسک را در شرق و به‌ویژه در خاورمیانه، به چه شکلی می‌‌‌توانیم ارزیابی کنیم؟ به عبارتی روشن، اگر قرار باشد فردی شبیه به ماسک در روسیه یا در یکی از کشورهای خاورمیانه لانه کند و به تیم اصلی دولت راه پیدا کند، ادامه‌‌ کار برای او به چه شکلی رقم خواهد خورد؟ به‌جرات می‌‌‌توان گفت، در این کشورها، تمایلی برای ایفای نقش ماسک وجود ندارد و به شیوه‌‌ سنتی، افراد بسیار ثروتمند و عناصر الیگارشی، هنوز هم به عنوان حامیان نزدیک لیدرهای  سیاسی عمل می‌کنند و به‌ندرت منصب رسمی دارند. به طور معمول، نفوذ آنها از طریق کنترل صنایع و رسانه‌‌‌ها و حمایت از نخبگان سیاسی وفادار است تا تضمین‌کننده بقای درآمدها و منافع گروه ثروتمند باشد. علاوه بر این، معمولا خویشاوندسالاری به‌عنوان یک سنت سیاسی جاافتاده در کشورهای خاورمیانه، کاری می‌کند که آرایش و چیدمان سیاسی قدرت از منظر ترکیب عناصر قدرت مالی و وابستگی سیاسی، معادلات پیچیده و پر راز و رمز پیدا کند.

اگر در روسیه و در دوران پساانحلال اتحاد جماهیر، الیگارشی‌‌‌های بزرگی با تکیه بر خصوصی سازی‌‌‌های عمده‌‌ آن دوران به وجود آمدند، در برخی کشورهای خاورمیانه نیز شاهد شکل‌‌‌گیری الگوهای مشابهی از برخورداری الیگارش‌واری از منابع مالی و پروژه‌‌‌های بزرگ از راه دور زدن تشریفات قانونی مزایده و مناقصه، برخورداری از تسهیلات بانکی، ارز دولتی، رانت وارداتی و نفوذ قدرتمندانه در پتروشیمی، معادن، خودروسازی و صنایع هستیم. در همین مسیر، باید به این نکته نیز اشاره کرد که اصل تفکیک قوا و مرزهای آشکار سه‌نهاد بنیادین مقننه، مجریه و قضاییه، در ساختار سیاسی ریشه‌داری مانند آمریکا، از چنان مناسبات و اهرم‌‌‌ها و کارت‌‌‌هایی برخوردار است که حتی ترامپ نیز نمی‌‌‌تواند رفیق محبوب خود را تحت هر شرایطی در بازی نگه دارد. ولی در الگوهای حکمرانی خاورمیانه‌‌‌ای، الیگارشی روسی و حزب کمونیسم چین، فیبر نوری نامرئی و درهم‌تنیده‌‌ ساختار قدرت، می‌‌‌توانند به‌راحتی فشارهای قوا را بر همدیگر کم‌اثر یا بی‌‌‌اثر کنند و یک زرسالار بتواند مدت‌‌‌ها در حاشیه‌‌ امن، سیستم را در مسیر تضمین خواسته‌‌‌های خود، هدایت کند و به کار گیرد. 

* پژوهشگر حکمرانی

** حکمرانی، کارآیی و ایلان ماسک

 
وبگردی
    ارسال نظر