حاشیههای حضور افغانستانیها در تهران؛ واقعیت یا شایعه؟
اقتصاد100- صفهای طولانی مهاجران افغانستانی در خیابان پاکستانِ تهران، پس از تسلط طالبان بر کابل، به بحرانِ اجتماعی و تغییرِ چهره این منطقه تبدیل شده است؛ برزخی از بلاتکلیفی که زندگی روزمره شهروندان را تحت تأثیر قرار داده است.

اینجا در کنار سفارت افغانستان در تهران، دیگر نشانی از آرامش گذشته نیست. زمانی که خیابان عباسآباد به سکوت و سکون شهره بود، اکنون به قصهای دور بدل شده است؛ قصهای که تنها در خاطرات قدیمیهای محل باقی مانده است.
شرایط پس از تسلط طالبان
از زمانی که طالبان توانست بر کابل تسلط یابد، موج حضور اتباع افغانستانی به این خیابان بیپایان شده است. صفهای طولانی، چهرههای خسته، زنانی با چادرهای رنگورورفته و مردانی که بار بستههایشان را روی زمین میکشند، این محله را به تصویر دیگری از شهر نمیبخشند. دیگر این خیابان، تنها یک خیابان معمولی در تهران نیست؛ بلکه به منطقهای موازی تبدیل شده که هر روز بزرگتر و شلوغتر میشود و هر بار شرایط سختتری برای ساکنانش رقم میزند.
ساکنان قدیمی عباسآباد با چهرههای گرفته، از پنجرههای خانههایشان نظارهگر این تغییرات هستند. زن میانسالی که بیش از چهل سال در این محله زندگی کرده است، خاطرات روزهایی آرام و خوش را به یاد میآورد؛ اما حالا بوی ناخوشایند عرق، غذای پخته شده در فضای باز، و فشاری که بر روان مردم سنگینی میکند، جای آن روزها را گرفته است. اوضاع در برخی روزها بهمراتب وخیمتر میشود و حضور شبانهروزی اتباع مشکلات را بیشتر کرده است.
او میگوید: «بوی عفونت ادرار و مدفوع برخی اتباع که کوچههای اطراف را به سرویس بهداشتی تبدیل کردهاند، حال همه را خراب کرده است. حتی سفارتخانه به نظر میرسد که امکانات مناسبی برای هزاران مراجعهکننده ندارد.»
او ادامه میدهد: «دیگر حتی پنجرهها را باز نمیکنم. شبها صدای گریه بچهها، دعواهای مردانه، و سرفههای پیدرپی، اجازه نمیدهد خواب آرامی داشته باشیم. دخترم با ترس میگوید: "مامان، من میترسم به مدرسه بروم." این شرایط را آیا کسی میتواند پاسخ دهد؟»
<
مشکلاتی فراتر از ازدحام
یکی دیگر از شهروندان میگوید که مشکلات تنها به ازدحام و سروصدا محدود نمیشود. عدم وجود سرویسهای بهداشتی باعث شده این خیابان به مکانی تبدیل شود که بوی تعفن از هر گوشهاش به مشام برسد؛ از پشت دیوارها، از میان چادرهای موقتی، و حتی از جویهای آب. یکی از مغازهداران با عصبانیت میگوید: «هر روز صبح جلوی مغازهام را باید تمیز کنم. اینجا محل کسبوکار است، نه اردوگاه آوارگان!»
علیرغم این شکایات، بسیاری از ساکنان تأکید دارند که نباید همه مهاجران را به یک چشم دید. آنها معتقدند شاید تعداد اندکی از مراجعهکنندگان دست به چنین رفتارهایی میزنند، اما تأثیر آن بر زندگی تمامی اهالی محله قابل توجه است.
اما حالا سؤال اینجاست: مسئولیت این شرایط بر عهده چه کسی است؟ چه کسانی باید پاسخگوی این وضعیت باشند؟ مهاجرانی که از ترس جانشان فرار کردهاند؟ یا مسئولانی که تدابیر لازم را اتخاذ نکردهاند؟
سفارت و بار مسئولیت بر شانههای اهالی
ساختمان سفارت افغانستان، با شرایط فعلی بار سنگینی را بر دوش ساکنان اطراف خود گذاشته است. کارکنان سفارت نیز به نظر میرسد توان کافی برای رسیدگی به این حجم از مشکلات را ندارند.
یکی از ساکنان کوچه ششم پاکستان که فاصلهای نزدیک با سفارت دارد، میگوید: «نامههای زیادی به نهادهای مختلف حتی در سطح وزارتخانهها ارسال شده، اما پاسخی که دریافت کردهایم، تغییر محسوسی ایجاد نکرده است.» او با خشم برگههایی را نشان میدهد و میگوید: «اینها را فرستادیم ولی گفتند خودتان باید حل کنید. این چه معنایی دارد؟ مگر ما دولت هستیم؟»
شاید تلخترین جنبه این ماجرا سکوت رسمی است؛ گویی این خیابان به منطقهای فراموششده تبدیل شده که نه برای افغانها راه چارهای دارد و نه برای ایرانیها آرامشی به ارمغان میآورد. هر شب، چادرهای موقتی برپا میشوند و سایههای تاریک و سردی بر زمین نقش میبندد. زندگی اینجا، نه کاملاً افغانستانی و نه کاملاً ایرانی است. انگار این منطقه خاک هیچ کشوری نیست.
اما این قصه هر روز ادامه دارد، و ساکنان محله همچنان در انتظار پاسخی برای مشکلاتشان هستند.